و بالاخره پایان یکسال ( یا باید بگم سه سال ؟ ) پر از زحمت و فشار روانی و استرس و البته انگیزه....
امروز کنکور ریاضیرو دادم و تموم شد ...
اوایل حس خاصی نداشتم
یعنی اصلا نمیتونستم باور کنم تموم شده
خونه که رسیدم همش دوست داشتم برم سمت کتابام ...
نشستم یه سریال ببینم ... اما در طول سریال پر از عذاب وحدان بودم...همش یه حسی میگفت بلند شو درس بخون ...
یه جور خاصیه... دیگه رسما دبیرستان تموم شد.
و دارم جدی تر به آیندم فکر میکنم... چند روز قبل کنکور سوزنم گیر کرده بود برای پیدا کردن کار....
ولی خوب برای دختر 18 ساله که سه سال کامل سرش تو کتاب بوده چه کاری پیدا میشه ؟
فتوشاپی که خیر سرم توش اوکی بودم نصفه و نیمه یادم مونده....طراحی لوگوهام هم خیلی جذاب نیست... جذاب هم باشه نمیتونم یادش کنم...پس پیج طراحی لوگوم رسما فاتحش خوندس...
اول از همه باید برم دنبال کلاس فتوشاپ...دوست دارم حرفه ای تر یاد بگیرم...
خوب به نظرم به رشتمم خیلی میتونه مربوط باشه...
دوست دارم بعدش یادگیری زبانم رو ادامه بدم چون این سه سال کلا فقط در حد مدرسه کار کردم ...
خیلی پلن و برنامه تو ذهنم دارم.. بعضی وقتا احساس میکنم الانه که سرم منفجر بشه...
از همه بدتر این حس مستقل شدنه کوفتی بهم اجازه نمیده از بابام پول بگیرم...
یعنی در واقع اصلا روم نمیشه...
فکر کن!
مثل دختر بچه های 10-12 ساله برم بگم بابا بهم پول بده...
همون پول تو جیبی هم یجوریه اصلا ... واقعا روم نمیشه دیگه تو این سن از بابام پول تو جیبی بگیرم... اینه که دوست دارم زود تر یه کاری پیدا کنم..زودتر و قبل از شروع دانشگاه ها... چون می دونم اون موقع انقدر درگیرم که دیگه به این چیزا فکر نمی کنم...
نمیدونم چی قراره بشه...
راستش امروز یه حس پوچی مزخرفی داشتم
اینکه دیگه کار مفیدی ندارم که انجام بدم...
حالم از چرخ چرخ زدن تو اکسپلور اینستا و وب گردی بهم میخوره...
از همه عجب تر اینکه کلا از مجازی زده شدم...
این یسال دوری از مجازی و تل و اینستا و ... خیلی روم تاثیر گذاشته.. جدی جدی دوست ندارم برگردم به دوران مزخرف بیس چاری الافی تو نت....
نمیدونم چی پیش میاد
نمیدونم شغل مناسبم رو پیدا میکنم یا نه...
بریم جلو ببینیم چی میشه: )
برام دعا کنین رفقا
از خداوند متعال میخوام زندگی همیشه بر مدار میل شما بچرخه ...